غزل شمارهٔ ۳۸۹

شب‌که شد جوش فغانم همنوای عندلیب
در عرق‌گم‌گشت چون شبنم صدای عندلیب
خلق معشوقان‌کمند صید مشتاقان بس است
نیست غیر از بوی‌گل زنجیر پای عندلیب
زیر نقش پای او ما هم سری دزدیده‌ایم
سایهٔ‌گل‌گر بود بال همای عندلیب
جلوهٔ‌گل گر چنین طاقت‌گدازیها کند
بعد از این خاکستری یابی به جای عندلیب
کاروان رنگ و بورا هیچ جا آرام نیست
صد جرس می‌دارد اینجا های‌های عندلیب
عجز هم ما را در این‌گلشن به جایی می‌برد
نیست کم از ناله‌، بال نارسای عندلیب
بر جبین برگ‌گل چین می‌طرازد موج رنگ
پر به سامان است محراب دعای عندلیب
ای‌که خواهی پاس ناموس محبت داشتن
شرم دار از دیدن گل بی‌رضای عندلیب
حسن مستغنی‌ست از شهرت‌نواییهای عشق
هیچکس گل را نمی‌خواهد برای عندلیب
یک سر مویم تهی ازصنعت منقارنیست
ناله‌اندود است از سر تا به پای عندلیب
بیدل از غفلت تلاش بسترگل می‌کنم
ورنه زیر بال داردگرم جای عندلیب