خانه
صفحهاصلی
شاعران
سعدی
گلستان
باب اول در سیرت پادشاهان
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
حکایت شمارهٔ ۳۷
کسی مژده پیش انوشیروان عادل آورد گفت شنیدم که فلان دشمن ترا خدای عزّوجل برداشت گفت هیچ شنیدی که مرا بگذاشت.