غزل شمارهٔ ۱۵۳۸

بر آن بودم که فرهنگی بجویم
که آن مه رو نهد رویی به رویم
بگفتم یک سخن دارم به خاطر
به پیش آ تا به گوش تو بگویم
که خوابی دیده‌ام من دوش ای جان
ز تو خواهم که تعبیرش بجویم
ندارم محرم این خواب جز تو
تو بشنو ای شه ستارخویم
بجنبانید سر را و بخندید
سری را که بداند مو به مویم
که یعنی حیله با من می سکالی
که من آیینه هر رنگ و بویم
مثال لعبتی ام در کف او
که نقش سوزن زردوز اویم
نباشد بی‌حیات آن نقش کو کرد
کمین نقشش منم درهای و هویم