غزل شمارهٔ ۱۸۳

گر دَرِ عشق زنی تاب ملامت باید
دل آمادهٔ آشوب قیامت باید
در قبول نظر عشق هزاران شرط است
اول از عافیت رفته ندامت باید
تا به کی شاهد معنی بکشد بند نقاب
عمر ها بر در اندیشه اقامت باید
حسن سلمی ز تماشاگه هر بوالهوس است
چشمی از دیدن جز وِی به سلامت باید
طاقت سایه نداریم، چه اندیشه کنیم
پنجه در پنجهٔ خورشید قیامت باید
عرفی از رمز ملامت نشود دعوی عشق
همه صاحب نظرانیم، علامت باید