غزل شمارهٔ ۱۷۳۵

به گوش من برسانید هجر تلخ پیام
که خواب شیرین بر عاشقان شده‌ست حرام
بکرد بر خور و بر خواب چارتکبیری
هر آن کسی که بر او کرد عشق نیم سلام
به من نگر که بدیدم هزار آزادی
چو عشق را دل و جانم کنیزک است و غلام
عظیم نور قدیم است عشق پیش خواص
اگر چه صورت و شهوت بود به پیش عوام
دلم چو زخم نیابد رود که توبه کند
مخند بر من و بر خود کدام توبه کدام
زهی گناه که کفر است توبه کردن از او
نه پس طریق گریز و نه پیش جای مقام
به چار مذهب خونش حلال و ریختنی
از آنک عشق نریزد به غیر خون کرام
بکش مرا که چو کشتی به عشق زنده شدم
خموش کردم و مردم تمام گشت کلام