غزل شمارهٔ ۲۸۱۳

نقش ما شد وبال یکتایی
برد طاووس عرض عنقایی
نفس‌ آمد برون جنون ‌به ‌بغل
کرد آشفته‌گرد صحرایی
چیست ما و من تو در عالم
انفعال غرور پیدایی
عمرها شد ز جنس ما گرم است
روز بازار عبرت آرایی
تا ابد باید از خیال گذشت
یک قلم دینه است فرودآیی
ای هوا ناقهٔ هوس محمل
به کجا می‌روی و می‌آیی
برده‌ای سر به آسمان غرور
خاک ناگشته‌ کی فرود آیی
صحبت ادبار بی کسی آورد
عالمی داشته است تنهایی
شش جهت چشم زخم می‌بارد
جهد آن‌ کن‌ که هیچ ننمایی
وصل دیدیم و هجر فهمیدیم
خاک در چشم ناشناسایی
بیدل از آسیای چرخ مخواه
غیر اشغال‌ کف بهم سایی