شمارهٔ ۶۰

آوخ آوخ که مرگ نگذارد
که کس اندر جهان زید جاوید
نه ز بهمن گذشت نز دارا
نه فریدون گذاشت نه جمشید
چون وزد باد او به گلشن بود
نخل تن بی‌ثمر شود چون بید
سپس رفتگان بسی دیدیم
جنبش تیر و گردش‌ ناهید
نیز بی‌ ما بسی بخواهد تافت
جرم مهتاب و قرصهٔ خورشید
شکر یزدان که مهر آل رسول
دهدم بر خلود نفس نوید
به امید بزرگ بارخدای
بگسلانیده‌ام ز خلق امید
چه ازینم که روزگار سیاه
نامه گو باش روز حشر سپید