سرودِ آوارگان

برای پری‌یوش گنجی
در معبرِ من
دیگر
هیچ چیز نجوا نمی‌کند:
نه نسیم و نه درخت
نه آبی درگذر.
شِرِّه شِرِّه نوحه‌یی گسیخته می‌جنبد
تنها
سیاه‌تر از شب
بر گرده‌ی سرگردانیِ‌ باد.
دور
شهرِ من آنجاست
تنها مانده
در غروبی هموار
که آسان نمی‌گذرد. ــ
شهرِ تاریک
با دو دریچه‌ی مهربان
که بازگشتِ دردناکِ مرا انتظار می‌کشد
در پس‌کوچه‌ی پنهان.
۲۸ خردادِ ۱۳۶۷
© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو