غزل شمارهٔ ۲۴۱۸

ای جان ای جان فی ستر الله
اشتر می‌ران فی ستر الله
جام آتش درکش درکش
پیش سلطان فی ستر الله
ساغر تا لب می‌خور تا شب
اندر میدان فی ستر الله
چشمش را بین خشمش را بین
پنهان پنهان فی ستر الله
یاری شنگی پروین رنگی
آمد مهمان فی ستر الله
دیدم مستش خستم دستش
آسان آسان فی ستر الله
ساقی برجه باده درده
پنگان پنگان فی ستر الله