گریستیم

شب را گریستیم،‌سحر را گریستیم
ما گام‌گامِ راهِ سفر را گریستیم
وقتی که می‌زدند سپیدارِ باغ را
ما یک‌بهٔک صدایِ تبر را گریستیم
دست و دهانِ بسته به فریاد آمدیم
یعنی تمامِ خونِ جگر را گریستیم
در سرزمینِ حادثه و داربستِ شعر
روز و شبِ سیاهِ هنر را گریستیم
بر آستانِ آتش و خاکسترِ مراد
آیینه‌دار و آینه‌گر را گریستیم
باری ز مرگ‌ومیر چو فارغ شدیم ما
دیه و دیارِ خاک‌به‌سر را گریستیم
مضمونِ گریه کم نشد از دور و پیشِ ما
هرچند که بلا و بتر را گریستیم
۱۳ عقرب ۱۳۶۷ کابل