که می‌داند؟

که می‌داند درختِ تشنهٔ تنها چه می‌خوانَد؟
به زیرِ آفتاب از آب،‌از دریا چه می‌خوانَد؟
که می‌داند که این‌درویشِ بالاها بلندی‌ها
برایِ سبزه‌هایِ جویبار آیا چه می‌خوانَد؟
برایِ باغ شاید از جدایی‌ها غزل گوید
برایِ کفترِ دیوانهٔ صحرا چه می‌خوانَد؟
که می‌داند که این‌عاشق به دنبالِ‌گُلِ سوری
چه برگ از دیده می‌ریزد،‌بهاران را چه می‌خوانَد؟
خدایا این‌درخت، این‌جورهٔ من رو به تنهایی
چه کاکل می‌کشد از بادها، وز ما چه می‌خوانَد؟
که می‌داند که آزادیش را در خلوتستانش
چراغِ روشنِ وادی بر و بالا چه می‌خوانَد؟
به آوایش گلویِ جنّتی‌ها تنگ می‌آید
که می‌داند درختِ تشنهٔ تنها چه می‌خوانَد؟
جدی ۱۳۶۷