غزل شمارهٔ ۹۴۴

روزگارم تیره شد خورشید سیمایی کجاست؟
رفت از دستم عنان مژگان گیرایی کجاست؟
نعل من چون آب از هر موجه ای در آتش است
در ریاض آفرینش سرو بالایی کجاست؟
جبهه وا کرده طوطی را به گفتار آورد
شد فراموشم سخن، آیینه سیمایی کجاست؟
داغ مجنون می شود از مهر خاموشی زیاد
در میان این غزالان چشم گویایی کجاست؟
شیشه نازکدلی دارم مهیای شکست
ای سبکدستان، دل چون سنگ خارایی کجاست؟
نقش شیرین را به تردستی ز کوه بیستون
می توانم محو کردن، کارفرمایی کجاست؟
گردباد اینجا نفس را راست نتوانست کرد
در خور مجنون من دامان صحرایی کجاست؟
چند پرسی صائب از عالم تمنای تو چیست؟
در دل آزاده عاشق تمنایی کجاست؟