غزل شمارهٔ ۱۲۵۳

خط سبز از صفحه عارض ستردن خوب نیست
آیه حرمت به آب تیغ شستن خوب نیست
بر چراغ ما که از روی تو روشن گشته است
گر نبخشی روغنی، دامن فشاندن خوب نیست
لاله زار عشق را هر داغ چشم حسرتی است
از سر خاک شهیدان تند رفتن خوب نیست
جانب بلبل عزیز و خاطر گل نازک است
در چنین فصل بهاری توبه کردن خوب نیست
جلوه ای سر کن گر از عالم نمی خواهی اثر
این زمین خشک را بی آب رفتن خوب نیست
سوخت در آتش زر گل، چون به دست خود نداد
خاطر امیدواران را شکستن خوب نیست
سهل باشد شبنمی گر محو شد در آفتاب
دامن قاتل به خون خود گرفتن خوب نیست
عشق را رسوا کند اظهار خواهش در لباس
پیش آن لب، بر جگر دندان فشردن خوب نیست
پا منه بیرون ز حد راستی در کفر هم
از سر ره راهرو را دور خفتن خوب نیست
آب حیوان می برد از دل غبار تیرگی
در دل شب باده روشن نخوردن خوب نیست
چون قضایی می شود نازل، مزن چین بر جبین
در به روی میهمان غیب بستن خوب نیست
هست چون در هر نفس آماده صد نعمت ترا
صائب از شکر خدا غافل نشستن خوب نیست