غزل شمارهٔ ۱۷۶۱

خط تو چهره گشای بهار آینه است
تبسمت گل جیب و کنار آینه است
ز اشتیاق تماشای خود چه خواهی کرد؟
که آه غیرت من پرده دار آینه است
هزار میکده خون جگر تلف کردیم
هنوز چهره ما شرمسار آینه است
قسم به عشق که از فیض پاکدامانی است
که خلوت همه خوبان کنار آینه است
ملامت دل صائب ز عشق بی اثرست
همیشه حسن پرستی شعار آینه است