غزل شمارهٔ ۲۱۴۷

آن خانه برانداز که در خانه زین است
معمار تمنای من خاک نشین است
از شوخی حسن است که آن سرو خرامان
بر روی زمین است و نه بر روی زمین است
اوراق گل از خنده بیجاست پریشان
شیرازه مجموعه دل چین جبین است
بسیار شود مرکز سرگشتگی خلق
خالی که در آن کنج دهن گوشه نشین است
چون خامه صیاد، متاعش همه مکرست
هر بوته خاری که درین شوره زمین است
از سوختگان نیست تهی کوی خرابات
دایم سر این چشمه، سیه خانه نشین است
بی مرگ نخوابد قدم سعی حریصان
آسایش این طایفه در زیر زمین است
در انجمن وصل، شکایت مزه دارد
در دامن گل گریه شبنم نمکین است
ما قدرت دریوزه دیدار نداریم
این سلسله جنبانی ازان چین جبین است
دارد سر ویرانی من پشته سواری
کز شوخی او زلزله در خانه زین است
صائب چه سر از چاک گریبان بدر آرد؟
امنیت اگر هست درین حصن حصین است