غزل شمارهٔ ۲۲۹۲

دهد به روزن اگر نور، مهر تابان طرح
به عاشقان دهد آن ماه چشم حیران طرح
درین ریاض دل تنگ را غنیمت دان
مده چو غنچه به دست صبا گریبان طرح
دلش گشاده شود کی ز کوچه گردی شهر؟
سبکروی که به مجنون دهد بیابان طرح
مجو ز چرخ غلط بخش، التفات بجا
که می دهد به مه مصر چاه و زندان طرح
به دامنش نشیند غبار روز حساب
به دادخواه دهد خسروی که دامان طرح
کند دهان صدف را ز شکر گوهربار
به قطره ای که دهد ابر نوبهاران طرح
به نکهتی نکند یاد، عندلیبان را
به خار خشک دهد آن که گل به دامان طرح
ز کشت تشنه ما همچو برق می گذرد
به شوره زار دهد آن که گل به دامان طرح
ز کشت تشنه ما همچو برق می گذرد
به شوره زار دهد که ابر احسان طرح
چو نقطه کرد به من تنگ دستگاه سخن
به طوطی آن که ز آیینه داد میدان طرح
صد ز تشنه لبی سینه می نهد بر ریگ
به شوره زار دهد قطره ابر نیسان طرح
بلند قدری خردان نمی شود معلوم
به مور تا ندهد دست خود سلیمان طرح
چو بار طرح به میزان غیرت است گران
اگر دهند دو عالم به من کریمان طرح
چو گردباد شود عاقبت بیابان مرگ
دهد به توسن نفس آن کسی که میدان طرح
ز حرف شیرین، شکرستان شود گوشش
به طوطیان دهد آن کس که شکرستان طرح
به داغ عشق سزاوار نیست سینه غیر
به شوره زار کنی تا به کی گلستان طرح؟
برون مده غم دل را که عاملان بخیل
به خانه های رعیت دهند مهمان طرح
گرفت روی ترا خط سبز، اینش سزاست
دهد به طوطی از آیینه آن که میدان طرح
ز درد و داغ محبت مپیچ سر صائب
که رد نگردد جنسی که داد سلطان طرح