غزل شمارهٔ ۲۷۸۸

بر زبانها وصف قد دلستان خواهد دوید
مصرع برجسته بر گرد جهان خواهد دوید
گر چنین دیوانه گردد از قد رعنای او
سرو پا بر جای چون آب روان خواهد دوید
آب چون شد دل نمی ماند به جای خویشتن
گریه شبنم به روی گلستان خواهد دوید
عشق سوزی نیست کاندر استخوان ماند نهان
شیر ما آخر برون زین نیستان خواهد دوید
دانه را آسودگی در تابه تفسیده نیست
راز ما زود از ته دل بر زبان خواهد دوید
گر چنین خواهد مرا کردن پریشان شور عشق
از دلم هر پاره چون برگ خزان خواهد دوید
راحت تن پروری آزار دارد در قفا
هر که می ماند جدا از کاروان، خواهد دوید
ما زجوی عشق صائب خورده ایم آب حیات
تا قیامت نام ما گرد جهان خواهد دوید