غزل شمارهٔ ۳۲۸۱

سر ارباب جدل خرج زبان می گردد
رگ گردن چو قوی گشت سنان می گردد
از شنیدن سبق نطق روان می گردد
به سخن هر که دهد گوش، زبان می گردد
می برد راستی از طبع، کج اندیش برون
تیر در قبضه ناراست، کمان می گردد
سیم و زر پرده بینایی حق جویان است
راه پوشیده ازین ریگ روان می گردد
غفلت نفس یکی صد شود از موی سفید
خواب سگ وقت سحرگاه گران می گردد
دیده عاقبت اندیش نظر نگشاید
به بهاری که مبدل به خزان می گردد
جذبه بحر نگردد ز غریبان غافل
در گهر آب گهر قطره زنان می گردد
سنگ اطفال گران نیست به سودازدگان
کبک در کوه و کمر خنده زنان می گردد
می توان یافت که برده است به مرکز راهی
آن که پرگار صفت گرد جهان می گردد
شکر این لطف نمایان چه توانم کردن؟
که مثال تو در آیینه عیان می گردد
اژدها می شود از طول زمان آخر مار
رگ گردن چو قوی گشت سنان می گردد
صائب آن کس که بود خواب گران در بارش
در بیابان طلب سنگ نشان می گردد