غزل شمارهٔ ۳۴۷۷

شوق من قاصد بیدرد کجا می داند؟
آنقدر شوق تو دارم که خدا می داند!
تو همین سعی کن ای کاه سبکروح شوی
روش جاذبه را کاهربا می داند
هرکه فرهاد صفت جوهر مردی دارد
تیشه را بر سر خود بال هما می داند
بوته خاری اگر در کف صرصر بیند
دل سرگشته من راهنما می داند
گاه در خواب و گهی مست و گهی مخمورست
چشم پرکار تو کی حال مرا می داند؟
صائب از لاله عذاران چه توقع داری؟
گل ده روزه چه آیین وفا می داند؟