غزل شمارهٔ ۳۷۱۰

ترا کسی که به گلگشت بوستان آرد
خط مسلمی باغ از خزان آرد
خدا به آن لب جان بخش بخشد انصافی
که بوسه ای ندهد تا مرا بجان آرد
چو مشرق از نفسش عالمی شود روشن
حدیث روی تو هرکس که بر زبان آرد
حجاب روی عرقناک یار، نزدیک است
که پیچ و تاب به گوهر ز ریسمان آرد
نمی کشد ز ره آورد خویشتن خجلت
به یوسف آینه آن کس که ارمغان آرد
یکی است حرف بزرگان، قیاس کن از کوه
که هرچه می شنود بر زبان همان آرد
به برگ سبز کند یاد باغبان صائب
سخن به اهل سخن هرکه ارمغان آرد