شمارهٔ ۸۰

گل ز تیغ غمزه اش در خاک و خون غلطیده است
چشم خورشید از غبار خط او ترسیده است
اشک ما در چشم دارد گرد غربت بر جبین
گوهر ما در صدف داغ یتیمی دیده است