شمارهٔ ۲۳۰

ازان فرهاد دایم جای در کوه و کمر دارد
که از هر لاله نقش پای گلگون در نظر دارد
دلم از فکر مژگانش نمی آید برون صائب
همیشه خون گرم من جدل با نیشتر دارد