شمارهٔ ۳۰۸

آن که چشمان ترا نشأه بیهوشی داد
مستمندان ترا ذوق جگرنوشی داد
لب فرو بستنم از ناله ز بی دردی نیست
نفس سوخته ام سرمه خاموشی داد