چیزی بگو

می جویمت
در تکانِ تنهایی
گوش می سپارم
به شُد آیندِ درختان
سپید می نالند و
سبز
می مویند.
لابلای علف ها
در نیزار بارانت
می جویم
با چراغ هایی که از چشمانم
گرفته ای
چیزی بگو
پنهان مشو در صدایت
تا دیده شوی