قهر

روی شاخه ام
در آن زمان که
شعر تازه ای، جوانه می زند؛
صخره می شود،
قلب من، بروی چشمه های آب.
ابر تیره می شود،
روح من، بروی آفتاب.
در میان جنگلی که، یک پرنده پر نمی زند،
خواندن ترانه عاقلانه نیست.
با خودم
چه کودکانه
قهر کرده ام.