بیابان

اختری روشن نیست
در بیابان تا من
جای پاهای کسی را بینم.
شده ام
وازده از جنگِ درونم ای دوست!
خسته دیگر از شب.
من چه تنها شده ام می بینی؟
با چه وحشت در راه
گام بر می دارم.
هیچ کس با من نیست.