تصویر

می نشینم بر دو زانو، باز.
می زنم برهم دوباره آب را با دست.
آن چه می جویم، نمی یابم.
آن چه می خواهم، نمی بینم.
رفته بی خود هر دو دستم باز تا آرنج در این آب
من؛ مبهوت.
می روم غمگین، بدان اما
تو بدهکاری به من
تصویر آن دلدار را
ای آب!