۲۱ - هر نِدا را نیست ، امّید جواب
هر نِدا را نیست ، امّید جواب
هر دُعا ، باران نیارد از سحاب
گر دعای طفل بودی کارگر
از معلمها نمیماندی اثر!
گر دعاها جمله میشد مستجاب
دیدهای از غم نمیگشتی پُر آب
کس خبر ، از شام هجرانی نداشت
عاشقی هم ، روز پایانی نداشت
بیهراسی ، یار در آغوش یار
خُفتی از کوریّ چشم روزگار
حرفِ غم ، در دفتر خلقت نبود
نقطهای بر تارک « رحمت » نبود
بلبلی ، بیداد گلچینی ندید
گلبنی را باد غارتگر نچید
سینهای از سوز دل ، در خون نگشت
کس ز عشق لیلیای ، مجنون نگشت
سُست ، هرگز عهد و پیمانی نشد
پاره از هجران ، گریبانی نشد
این فلک ، از حَدّ خود بیرون نرفت
تیر آهی جانب گردون نرفت
دانهٔ رَنجی در این عالم نرُست
غم ، نشان از غمسرای دل نجُست
باغبان دهر ، تخم غم نکاشت
نوبهار عمر ، پاییزی نداشت
جامهٔ ماتم ، کسی بر تن نکرد
بغض اشکی در گلو شیون نکرد
دیدهٔ حسرت کسی بر در ندوخت
جانی از دوری جانانی نسوخت
در جهان ، افسونِ شیطانی نماند
بلکه اصلا چرخ گردانی نماند
*****************************