۲۳ - پیش او از فقر نالیدن چراست؟

پیش او از فقر نالیدن چراست؟
او نه سلطان است ابله ، او خداست
با خرافاتش چنان پرداختی
تا ز عرشش کاخ شاهی ساختی
دائما زاری به درگاهش کنی
تا ز رنج خویش ، آگاهش کنی
روز و شب ، با چشم گریان خواستی
جمله نعمت‌ها که در دنیاستی
با تَضرُّع یا دُعا یا شیونی
چانه بر مقدار رزقت می‌زنی
چون که عیشت اندکی شد بیش و کم
یا خدا گویان دویدی در حرم!
سِرّ دل را از چه می‌گویی به او
خوانَد او از تخم ، گل را رنگ و بو
او نهد مستی به هر پیمانه‌ای
یا درختی را درون دانه‌ای
گر نخواهد ، خود ندادی دَرد را
خوار کسبِ نان نکردی ، مَرد را
خود ندانی درد ازو ، درمان ازوست؟
نیک و بَد بختی ، همه فرمان ازوست
از چه چسبیدی به دامان دُعا
تا که حاجاتت شود یکسر روا
گر دُعا باطل کند حکم قَـدَر
این من و سجاده ، این هم چشم تَر
مستمع چون نشنود ، کم کن خطاب
بس سؤالی که سکوتش شد جواب
نعمت او از روی حکمت می‌دهد
نه به اصرار و سماجت می‌دهد
پس چو او واقف به احوالات ماست
ذکر هر دانسته را کردن ، خطاست
******************************