۳۰ - هر چه دنیا بذر درد و رنج داشت

هر چه دنیا بَـذر درد و رنج داشت
جمله را در کشتزار بنده کاشت
کِشتِ من ، جولانگه هر آفتی‌ست
این نه عدلِ بارگاه رحمتی‌ست
گشته‌ام آماج و از هر شش طرف (۱)
جانِ من ، بر تیر گردون شد هدف
می‌دهد دائم عذابم ، بهر آن
تا شود عبرت برای دیگران!
سنگِ غیب از آسمان آید اگر
راست اُفتد در بساط شیشه‌گر
****
دعوتی کردند ملا را به شام
رفت با فرزند خود بهر طعام
آش ِ بلغوری به سعی میزبان
شد مُهیّا از برای حاضران
یک دو کاسه ، هر کسی بر میل خویش
خورد و ملا یک قدح یا بلکه بیش
هر کجا در معده‌هاشان ، حُفره بود
پُر شد از آشی که اندر سفره بود
« ری » کند بلغور در دیگ شکم (۲)
حاصل ِ آن هست نفخ و باد و دَم
شام خوردند و درون انباشتند
در شکم ، بذری ز طوفان کاشتند
ساعتی بگذشت و شد وقت درو
از مکافاتِ عمل غافل مشو !
صورتِ مُـلا ز غوغای شکم
هم چو مخرج گشت پر چین و دُژم
باد ، بر روزن فشار آغاز کرد
عاقبت با زور راهی باز کرد
زوزه‌ای آمد ز استخراج ریح (۳)
شرمگین ، مُلا از آن فعل ِ قبیح
حق به جانب ، بر سر فرزند زد
کای پدر جان! از چه کردی کار بد؟
ماه را هنگام تابش ، روز نیست! (۴)
ای پسر مجلس که جای گ..ز نیست
پند بابا را به گوش ِ جان شنو
حرف حکمت از لبِ پیران شنو !
گر ز گاز معده هستی در ملال
آروغ اینجا آر و گ..ز اندر مبال !
****
میزبان این ماجرا را چون بدید
آنچه را گز کرد مُلا ، او برید (۵)
او هم از نفخ شکم در رنج بود
غرّش و آوای دل را می‌شنود
لاجرم در دل شد از این رسم شاد
ای دو صد لعنت به هر چه رسم باد
پس مُطَوّل کرد ، بادِ دل رها (۶)
این رهایی داشت همراهش صدا
بر سر فرزند مُلا زد که : هی
پندِ بابا ناشنیدن تا به کِی؟
گر نیآموزی ادب ، ای بی‌خِرَد
مستحقی ، بر سرت هر کس که زد
****
گفت مُلا میزبان را با عتاب (۷)
از چه بر فرزند من کردی خطاب؟! (۷)
خود تو بودی فاعل سهوالخطا (۸)
افترا بر این پسر بستی چرا ؟
شد گنه از تو و حَدّ بر دیگری (۹)
از چه کردی ظالمانه ، داوری ؟
میزبان گفتش : مشو از من ملول
زانکه این فن از تو شد ما را حصول
من گمان بردم که لطفی کرده‌ای
بچه‌ات را بهر این آورده‌ای
تا به مجلس هر که تیزی در کند
بر قصاص جرم خود ، او را زند!
****
من شدم فرزند مُلانصردین
روز تار و حال زارم را ببین
هرکه در عالم خلافی می‌کند
این فلک ، با من تلافی می‌کند
این جهان با هر که می‌آید به خشم
این عجب! کز بنده گیرد زهر ِ چَشم
سهم من از خوان گردون ، خون دل
سر به سنگ و تن به خاک و پا به گِل
گنج و نعمت را دهد بر جاهلان
رنج و محنت را نهد بر فاضلان (۱۰)
با گناه اینکه خود دانشوری
باید عمری بار این عُسرت بری (۱۱)
ابلهان را آنچنان می‌پرورد
تا که دانا بیند و حسرت خورَد !
چونکه من هم فحل و دانا نیستم (۱۲)
پس چرا خط خورده نام از لیستم!؟
ننگ جهلم هست و داراییم نیست
رنگ فقرم هست و داناییم نیست
******************************
۱ - آماج : جایی که نشانۀ تیر را روی آن قرار بدهند - نشانه‌گاه
۲ - ری : سیراب شدن . در اصطلاح آشپزی ، به قدکشیدن و حجیم شدن حبوبات و برنج گفته می شود .
۳ - ریح : باد ، نسیم ، بادی که در شکم بروز کند.
۴ - احتمالا باید توصیف و تمثیل ملانصرالدین ، بهتر از این نبوده باشد!
۵ - اول گز کن بعد ببر : با مطالعه به کاری مبادرت کن ( از ضرب المثل های پارسی )
۶ - مطول : طولانی ، کشدار
۷ - عتاب ، خطاب : سرزنش - توبیخ
.... و اتفاقاً روزی به خطاب ملک گرفتار آمد. (گلستان سعدی )
۸ - سهوالخطا : اشتباه غیر عمد
۹ - حدّ : کیفر و مجازات شرعی
۱۰ - فلک به مردم نادان دهد زمام مراد...( حافظ )
۱۱ - عُسرت : تنگدستی ، تنگی ، سختی
۱۲ - فحل : دانا و خردمند