۳۴ - مختصر لطفی جهانت گر کند
مختصر لطفی جهانت گر کند
خود مبادا عقل تو باور کُند
پَرورانَـد گوسفندی را شبان
تا طعامی خوشمزه ، سازد از آن
زین میانه ، گوسفند بیخِـرَد
بر شبان ، بر چشم دایه بنگرد!
شیر دندان مینماید از غضب
هان مگویی خندهاش آمد به لب
بالِ پروازت ازآن بخشد جهان
تا به خاکت افکند از آسمان
در خیالِ اوج و معراجی مباش
آن عطایش را ببخشا بر لقاش!
هر گُلی ، خوابیده در آغوش خار
خارهای خوفناکِ جانشکار
****
شُکر نعمت میکنی آهسته کن
زیر لب ، با ظاهری دلخسته کن
تا مبادا بشنود گوش فلک
چون ازین شُکرانهات اُفتد به شک (۱)
گر ببیند خندهای را بر لبی
یا که دلخوش ، « سالکی » را یک شبی
صبح فردا خون کند اندر دلش
حکم جَلبی را فرستد منزلش! (۲)
بیند ار ، یک کاسه شربت دستِ کس
زود اندازد درون آن ، مگس
چرخ گردون ، کِی ببخشد نعمتی
تا نیندازد به جانت زحمتی ؟
******************************
۱ - شکرانه : شکرگزاری - حقشناسی و ادای شکر نعمت
۲ - حکم جَلب : حکم دستگیری برای انجام گناه که معمولا از طرف مجری عدالت صادر میشود .