۴۸ - غالبًا ، شادی انسان از بلاست

من بارها به این مطلب دقت کرده‌ام که غالبًا ، رضایت ما از دنیا ، به دلیل برآورده شدن
خواسته‌هایمان نیست! رسم روزگار اینگونه است که اغلب موارد ، راه آســان‌تری برای
خشنود کردن ما انتخاب می‌کند و آن اینکه، نعمتی را از ما می‌گیرد و یا به قصد باز پس
گرفتنش به آن چنگ می‌اندازد ، و بعد از آنکه به قدر کافی عذابمان داد‌، همان را مجددًا
در اختیار ما می‌گذارد و موجب شادمانی ما می‌شود‌! یعنی نتیجهٔ وقوع بلاهای این دنیا
بیش از نعماتش باعث خوشنودی ماست!
توجه کنیم که عمدهٔ شادی‌های ما در طول عمر از چه وقایعی حاصل می‌شود؟ :
از فلان بیماری ، شفا یافتیم - از فـــلان حادثه ، جـــان سالم به در بردیم - از فـلان بلای
آسمانی به سلامتی گریختیم ...
در واقع ، بعد از پشت سرگذاشتن این گونه موارد ، نعمتی را به دست نیـاورده‌ایم بلکه
نعمت بخشیده شدهٔ قبلی را از دست نداده‌ایم و شادمانیم !!
----------------------------------------------------------------
غالبًا ، شادیّ انسان از بلاست
حال ، گویم علت آن از کجاست
این فلک ، با آدمی دارد غرض
از زمین و آسمان بارد مرض
غصّهٔ بیماری و رنج معاش
عجز ایام کهولت هم به جاش
بر هلاک ما فرستد ، هر زمان
از زمین ، آتش و سیل از آسمان
گر که یک نعمت ببخشاید تو را
صد مقابل ، بخشدت رنج و بلا
زآن بلاها آن قَـدَر سختی بَری
تا که بر دیروز ِ خود حسرت خوری
آنچنان مغشوش سازد حال تو
تا فراموشت شود آمال تو
چون بلا بگذشت با خیر و خوشی
از شعف ، بر آسمان پَر می‌کشی
شادی‌ات گر بسته بر نعمت بود
آن لبت بر خنده گاهی وا شود
لیکن از رفع ِ بلایا ، هر زمان
شادمانی شادمانی شادمان!
تا شود ، این گفته ، صِدقش آشکار
خنده‌هایت را یکایک می‌شمار
چونکه روشن‌تر شود این حرفِ من
آرَمَت اکنون مثالی در سخن
****
عشرتی خواهی اگر از روزگار
یا اگر گوییش حاجاتم بر آر
جای آنکه نعمتی افزایدت
تا که چندی ، جان و دل آسایدت
ساق ِ پایت را به ظلمی بشکند
یا که در راهی به چاهت افکند!
چون که بعد از روزها رنج و عذاب
زان بَـلا رَستی و دیدی فتح باب (۱)
می‌کنی شُکرش که جان در بُرده‌ای
با گمان آن که نعمت خورده‌ای
می‌شوی شاکر ، ازین رفع بَـلا
با خوشی ، پایان پذیرد ماجرا!
****
یا رُباید نانی از انبانِ تو (۲)
تا بفرساید ز غصّه ، جانِ تو
بعد از آنکه مدتی کردی تلاش
تا که نان را باز گردانی به جاش
بَخَشدت نانِ به سرقت بُرده را
نام آن را هم نَهد بَـذل و عطا !
تو ازو ممنون و او منّت‌گزار
می‌شوی خوشدل ز لطفِ روزگار!
****
وقت دیگر ، گم شود ناگه خَـرَت
خاک این عالم بریزد بر سرت!
از کـَفَت رَفتست مال و مُـکنتت
جمله اسباب معاش و حشمتت
کو به کو گردی و سرگردان شوی
هر که را بینی ازو پُرسان شوی
چون که خوردی مدّتی خون جگر
از خر گمگشته‌ات آید خبر
شادمانه سوی خر خواهی شتافت
با خیال آنکه بختت گنج یافت!
خر ببینی تا به گردن در گِلش
دزد بُرده نعل و افسار و جُلش
این قَـدَر که آن خَـرَت پیدا شدی
شادمان از رأفت دنیا شدی!
****************************
۱ - فتح باب : کنایه از باز کردن در و گشایش در کارهاست.
۲ - انبان : ظرف چرمی که درویشان نان و ذخیره غذایی خود را در آن نهند . توشه دان .