۵۱ - ای فلک ، نعمت به من ده بی حساب

ای فلک ، نعمت به من ده بی‌حساب
هر دعای بنده را کُن مستجاب
نوبتی ، رحمت به حال ِ بنده کُن (۱)
بنده را از نعمتت شرمنده کُن
صد هزاران دل کُنی ریش و پریش
یک نفر را کُن دعاگو بهر خویش!
لعنت و آهِ مرا بر جان مَخَر
چشم ، بر هم نِه و از من درگذر
کُن برای خویش ، کسب آبرو
بس نباشد بر تو نفرین و تفو ؟
از چه هستی در پی آزار من ؟
یک دو روزی خور غم و تیمار من (۲)
قصد کردی پرّ و بالم بشکنی
نه که از بُن ریشه من برکَنی
تو ندانی فرق سَر را با کلاه ؟!
کیفرت افزون شد از حدّ گناه
یک تن از اعمال تو دلشاد نیست
کس ز زنجیر غمت آزاد نیست
ظلم خود ، کم کن به جان ِ مردمان
کز ستبری ، پاره گردد ریسمان (۳)
هر چه کردی پیش ازین ، دیگر مکن
بیش ازین چشمان خلایق تَر مکن
*****************************
۱ - نوبتی : یک بار - یک مرتبه - باری
۲ - تیمار : غم - اندوه
غم و تیمار کسی را خوردن : غمخواری و دلسوزی کردن
هر که او انده و تیمار تو نگزیند ...... تو به خیره چه خوری انده و تیمارش ( ناصرخسرو )
۳ - ریسمان بلند و آویخته ، می‌تواند به دلیل افزایش ضخامت و ازدیاد وزنش ، باعث پاره شدن خود شود .
ظلم بیش از اندازه هم می‌تواند ، موجبات هلاکت ظالم را فراهم آورد .