۵۲ - مدعی من می شوم روز حساب

مُدّعی من می‌شوم روز حساب
تا سؤالات مرا گویی جواب
گو چگونه رزق قسمت کرده‌ای؟
کاین چنینم ، غرق ِ محنت کرده‌ای
چرب و شیرین نیست در انبان ِ من
بهر ِ نانی بر لب آمد جان ِ من
سفره‌ام از خون ِ دل ، رنگی گرفت
از نوای شیون ، آهنگی گرفت
این که بر من ، نعمتِ جان داده‌ای
منتّی بر بنده‌ات بنهاده‌ای
جانِ در عُسرت نباشد موهبت (۱)
گر چه باشد در کمالِ عافیت
جان ِ بی‌عشرت ، وَبال گردن است
تازه آن هم عاریت نزد من است!
گیوه‌ای در پا ، پَلاسی بر تنم
بعد می‌گویی که روزی دِه منم ؟!
این نباشد رسم بنده‌پروری
خود مخواه از گرسِنِه فرمانبری
خود به شأن خویش انعامم بده
بعد ازآن هم « بنده‌ات » نامم بده
این همه شرط و شروط بندگی
در قبالِ یک دو روزی زندگی ؟
این تجارت ، سر به سر خُسران بود
کندن ِ جان ، در بهای جان بود
****
در ازل ، با هم قراری داشتیم
وعده‌های محکمی بگذاشتیم
این که ما ، امر تو را فرمان بَریم
قول و عهدِ خویش را پایان بَریم
تا تو هم در عرصه این گرگ‌زار
چون شبان ، ما را شوی تیماردار (۲)
****
خرمن عیش و طرب چون بیختی (۳)
کاهَش این سو ،گندم آن سو ریختی
ما به سهم ِ کاهِ خود بودیم شاد
تازه ، آن را هم فلک دادش به باد
کوهِ غم ، بگذاشتی بر دوش ِ ما
مُضمحل شد این تن ِ جان‌کوش ِ ما
نیست در آن دور و اطرافت مگر؟
شانه‌ای از گـُرده ما پهن‌تر!
مطبخ ِ رزقت ، کفافِ نان ِ خلق
کِی دهد؟ کآسوده گردد جان ِ خلق
کم بُوَد تعداد نانوایان ِ تو
کم رسد در سفرهٔ ما ، نان ِ تو
گوش ِ ما ، تعریفِ احسانت شنید
چشم ِ ما از نان ِ تو ، سیری ندید
عده‌ای را سوگلی پرورده‌‌ای
غرق در عیش و تنعم کرده‌ای (۴)
عده‌ای دیگر چو من ، حسرت به دل
هر تعیّش خواست دل ، گفتم بهل ! (۵)
گو مگر ، ما بندهٔ تو نیستیم؟
پس چرا با این فلاکت زیستیم؟
****
کاتبِ رزقت نخوانده رسم و خط
چون که املایش سراسر شد غلط
خود « الف با » را نداند بی‌سواد!
بوده شاگرد کدامین اوستاد؟
گر چه عُمری خود کتابت کرده است
آبروی هر چه کاتب بُرده است!
بر بَرات « روزی » ما چون رسید (۶)
گشتم از فضلش به کلی ناامید
حرف « رحمت » هر چه املا کرده است
« را »ی آن تبدیل بر« زا » کرده است!
*******************************
۱ - عُسرت : تنگی - سختی
۱ - موهبت : بخشش - آنچه به کسی ببخشند .
۲ - تیماردار : غمخوار - پرستار
۳ - بیختن : الک کردن - غربال کردن
۴ - تنعم : به ناز و نعمت زیستن - خوش گذرانی
۵ - تعیش : خوش گذرانی
۵ - بهل : رها کن - بگذر
۶ - بَرات : نوشته‌ای برای دریافت یا پرداخت پول . در شعر به معنای برگ سهمیه و حواله .
آورده شده است.