۷۴ - یک سخن بشنو از آن مرد غریب
یک سخن بشنو از آن مرد غریب
آنکه بودی دردهامان را طبیب
نکتهای زآن آشنای ناشناس
هر که با او همدل اما از قیاس (۱)
بود سجّاده نشینی با وقار
خُمنشینش کرد دست روزگار (۲)
منبر وعظی ز چوبِ تاک داشت
پا به خاک و ریشه در افلاک داشت
جام ِ جان را یافت در آن باده ریخت
جرعهای هم بر تن سجّاده ریخت
شارح اسرار شد اشعار او
نردبان آسمان ، افکار او
خواست تا بیدار سازد خفتگان
کوشش بیهوده بودی بیگمان
****
آدمی ، طبعش به مستی مایلست
چون که شد سرخوش ، ز دنیا غافلست
تا که در خوابی ، غم دنیات نیست
نعمتِ لایعقلی آسودگیست (۳)
وقتِ مستی ، صورت دنیا خوشست
دلربا و دلپذیر و دلکشست
چهرهٔ دنیا به هشیاری مبین
ورنه از زشتیش میگردی غمین
هر چه دَردت هست از بیداری است
هر چه رنجت هست از هشیاری است
****
باز گردم بر سر گفتار او (۴)
او که بودی کاشفِ اسرار او (۴)
آتشی زد در نیستان بشر
آتشش سوزاند هر جا خشک و تر
واژههایش آنچنان اندر سَماع
جان شود مستش به وقت استماع
آتش ِ عصیان او عالم گرفت
در نهادِ عالم و آدم گرفت
او ز زندان جهان آشوفتی
بال و پر ، هر دَم به هر در کوفتی
عاقبت بشکست دیوار قفس
پر کشید آنجا که دور از دسترس
خود چه خوش گفتست ابیاتی عمیق
منطبق بر علم امروز و دقیق (۵)
شرح کرده طی تکوین بشر
در خلال چند بیت مختصر
****
« از جمادی مردم و نامی شدم (۶)
وز نما مردم به حیوان سرزدم (۷)
مُردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم کِی ز مُردن کم شدم
حملهٔ دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملایک پر و سر... » (۸)
****
نکتهای خواندی از آن شیرین سخن
شرح آن را هم کنون بشنو ز من :
آدمیزاد ار شود روزی مَلک (۹)
چون که ذات اوست مَملوّ از کَلک
بیگمان از سِنخ ابلیسان شود
جانشین لایق شیطان شود
تا جمادی بود ، خیر و شر نداشت
چون که نامی گشت بار و بَر نداشت
تا که کمکم نام حیوان یافتی
تا بدرَّد ، چنگ و دندان یافتی
بعد از آن ، از لطف حق شد مفتخر
تا بیابد نام والای بشر
ظاهرًا چون شد عزیز و ارجمند
از تکبّر یافت طبعی خودپسند
اندکی چون جایگاهش شد رفیع
یافت راهِ خلق ِ اعمال ِ شنیع (۱۰)
شد چنان استاد در ظلم و فساد
رونق بازار شیطان شد کساد
هر چه پیش آمد ، عیوبش بیش شد
هم چو کژدم ، ارمغانش نیش شد
اشرفِ خلقت چرا شد بیشرف ؟
از چه انسانیّتش گم شد ز کف ؟
نامش آدم ، لیک از حیوان بَتر
موجد هر کاستی و شور و شر (۱۱)
هر سیهکاری به قاموسش روا (۱۲)
شد وجودش مایهٔ شرم خدا
چشم امّیدی به اصلاحش مدار
رفته از کف ، فرصت انجام کار
چون به پند و آیه و وعد و وعید
ترکِ عادت دادنش باشد بعید
او به طعم تلخ خون ، خو کرده است
او به نفْس ِ سرکشش رو کرده است (۱۳)
*****************************
۱ - قیاس : اندازه گرفتن - حدس - تصور - گمان . در اینجا به معنی گمان و تصور است .
۲ - کلمهٔ « خُمنشین » را به عنوان تعبیری برای تلفیق حکمت و خراباتنشینی استفاده کردهام .
۲ - خُمنشین : لقبی است که به دیوجانس داده شده است که خمی چوبین را به عنوان خانهٔ خود
برگزیده بود. در ادبیات فارسی این لقب را به افلاطون دادهاند .
جز فلاطون خمنشین شراب ...... سر حکمت به ما که گوید باز ( حافظ )
۳ - لایعقلی : بیعقلی - نادانی
۴ - ضمیر « او » در مصرع اول ، اشاره به مولاناست و مرجع ضمیر « او » در مصرع دوم ، خداوند است .
۴ - این مصرع را به این صورت هم میتوان نگاشت :
او که بودی کاشفِ اسرار هو
هو : در تداول صوفیان مخفف هُوَ و مراد خدای تعالی است . ( لغتنامه دهخدا )
باد در مردم هوا و آرزوست ...... چون هوا بگذاشتی پیغام هوست ( مولانا )
۵ - بر اساس تحقیقات علوم جدید ، گیاهان ، اولین موجودات زنده کرهٔ زمین محسوب میشوند و پیش از آن ،
جمادات ساکنان این کرهٔ خاکی بودند .
پیدایش موجودات تک سلولی و تکامل جانوران ، بعد از این مرحله به وقوع پیوسته است .
البته این نظریه ، حاصل تراوشات فکری مولانا نیست و قرن ها قبل در تئوریهای حکمای
یونان باستان وجود داشته است .
۶ - جماد : موجود بی جان و بیحرکت مانند سنگ و چوب مقابل نبات و حیوان . هر چیز بیجان
۶ - نامی : نموکننده . هر ذیروحی اعم از نبات و حیوان که رشد و نمو کند . در اینجا به معنی گیاه است .
۷ - نما : نمو . بالیدگی - افزایش - رشد - در اینجا به معنی گیاه است .
۸ - سه بیت داخل گیومه ، ابیات مشهور مولانا در مورد مراحل تکوین و عروج انسانیست .
۹ - مَلَک : فرشته
۱۰ - شنیع : قبیح - زشت
۱۱ - موجد : ایجادکننده - پدیدآورنده - آفریننده
۱۲ - قاموس : مجموعۀ واژگان تعریف شده در ذهن؛ ذهنیت. قوانین ذهنی .
۱۳ - رو کردن : توجه کردن . ابراز علاقه کردن .