۱ - زوال

به آدمی نتوان داشتن امید محال
که حرص ، جام وجودش نموده مالامال
شدست مرجع مردم ز جهلشان ، ابلیس
شدست پیر خلایق ز حُمقشان ،دجال
به رَخت و نام شبانی فریبمان دادند
جماعتی به تَـوَحُش ، بَـتَر ز گرگ و شغال
نمازشان همه تزویر و زهدشان همه فسق
کمالشان همه نقصان و نقصشان به کمال
به باغ جنتشان دعوت ار کنی ، نروند
مگر که وعده در آنجا دَهی به جُستن مال!
به چشمشان همه شرمی ،چو گَرد بر دریا
به گوششان همه پندی ، چو باد در غربال
کسی به فکر یتیمان و تیره روزان نیست
که گِرد کردن مال است ، هر که را آمال
مداخل از که رسد ، از فقیر یا که غنی؟
عیار سکّه چه باشد ، حرام یا که حلال؟
چگونه توبه کند ، مست جام می؟ کامروز
فقیه شهر بُـوَد مست جاه و مال و جمال
دل از برودت بیداد این زمانه فسرد
که آفتاب عدالت گرفته رنگ زوال
ستم به خلق جهان کردی و ندانستی
که « دیده‌ای » ست به دنیا مراقب اعمال
فلک به کام تو ار گشت ، هان! ز ره نروی
بترس از آنکه زمانی بگرددش احوال
ز نکبتی که تمدن در این جهان آورد
چه رفت؟راحت و نعمت ،چه ماند؟رنج و ملال
به بال علم توان ، سر بر آسمان سائید
چو نیست تزکیه ، دانش وَبال گشت نه بال
خراب ، کِی شود این سرزمین ظلم و فساد
که از نظام دو عالم برون رود اخلال
به حکم آنکه بود « آخر الدواء الکی » (۱)
کجاست وعده ایزد به « سورة الزلزال » (۲)
***********************************
۱ - آخرالدواء الکی: آخرین معالجه زخم ، داغ کردن آن است. در طب قدیم ، زخم‌های عفونی
اگر با داروهای رایج ، بهبود نمی‌یافت ، فلز گداخته‌ای را روی آن می‌گذاشتند و محل را با
حرارت آن فلز ، ضدعفونی می‌کردند و بعد با خاکستر آن را می‌پوشاندند. حافظ می‌فرماید :
به صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می علاج کی کنمت آخرالدواء الکی
۲ - درسوره زلزال ،خداوند ، وعده تخریب جهان را در صورت فساد آدمی با موحش‌ترین توصیفاتی
بیان فرموده است.