ساز عمل

هرکه اندر زندگی چون گل تبسّــم کرده است
رد غم را از دل اندر این جهان گم کرده است
نـام وجاهــی خوش بیابــد در جهـــان وآخرت
هر که در راه خدا خدمت به مردم کرده است
جاودان گردد هــمـی در خیل مه رویــان عشق
هر که بـا ساز عمل، حـــق را ترنّم کرده است
یـا رب این دل را مـراد از رتبـت عشقـــت بده
عمـــری اندر مکتب مهـرت تعلّم کرده است
هر گلستـــــانی مزیّـن با فــروغ روی تــوست
بلبـــل جانم تو را در گــل تجسّم کرده است
مهرت آرد بر دلم ایـمان و عشقـــی بـی بدیـل
گه فراقـــت خاطرم را در تأ لّـــم کرده است
بـرزبـان نایدگهــی حرف دل اندر قــاب لفــظ
دل هــــم آن را با زبـان نِی تکلّـم کرده است
چون شنید الیــار ازاین نی درد مظلومان؛ از آن
دامـن حـق را گرفتـه است وتظلّم کرده است