صاحب جمال

وه! کـــه روبند گل از شرم جمـال تو بود
رنگ رخسار دل از رنگ خیال تو بود
گل به اذن تو هویدا شد و آن پرده درید
چون بدانست جمالش ز جمال تو بود
ساز و هر نغمــه ی بلبـل، ز هوای کرمت
برسر شاخ گل اندر پی خــال تو بود
این شمایـــل که دل از عـالم والا بگرفت
گوهری بی بدل از حقّه ی مال تو بود
رُستم جـــانم اگــر هیبت مردانه گرفت
یــال وکوپــال وی از جوهر زال تو بود
آسمان دلم از یاد تو بی رنگ و غم است
این همه صافی از آن رنگ زلال تو بود
خرقه ی نیکــــی اگر صالح وارسته ببرد
تار این پیرهــن از پود خصــال تو بود
بس که بارد زکلامـــت گهــر مهر و صفا
گوش الیــــار به قـرآن پی قال تو بود