مجروح تیر ناوک

درگـذرگاه جهـان، اندر گـذارم روز و شب
بـر در آن شـاه خوبان سـربدارم روز و شب
دم به دم ساقی ز رویش شهد نابم می دهد
با مـی او در خـرابـاتش خمــارم روز و شب
من مـدام انــدر خرابـات رخ جانـان خورم
زآن مدام اندر دلم، در داد وجارم روز وشب
بر وصالش مرغ دل در سینـه ام پر می زند
در بـه در انـدر پی یـار و نگــارم روز و شب
بــدو خلقت گشتــه ام مجــروح تیــر ناوکش
در کمنـد گیسوانش من شکارم روز و شب
جان خود هابیل اگر در عشق جانان داده است
زآن شهیــد اولـینش یادگــارم روز و شب
گــر به تیــر جـور خـود دوزد مـرا بـر دام تن
دستـم از دامان پاکش بـر ندارم روز و شب
مدعــی گــر با زغـال آید به کـوی وصف یـار
وصف او بر لـوح دل با زر نگارم روز و شب
جان الیـــار ازگــل بستـان رویش عاشق است
در گلستان جمالش چون هزارم روز و شب