نگین دل

مُهر مِهرش بر جبین کائنات عالم است
سرفراز از تاج عشقش، جسم و جان آدم است
هر گلـی اندر جهان شد ترجمان مهـر او
بلکــه خاران هم ز مهرش یک زمانی مرهم است
خـار و گـل نامیدن اشیــا قیـاس ظاهـری است
گــه بود خاری گلــی، گـه گل خودش خار غم است
هر چـه آیــد پیش رویت در جهـان بـی کسـی
سخت وآسانش به دوران هر چه باشد یک دم است
مـهـر مـهـرویـان عالــم ز آفتــاب روی او
تابـد انــدر هـر دلـی کـاو را نیــــازی همـدم است
قرص خورشید رخش، شد پرتو افکن در جهان
تــابنــاک از روی او جمشیــد و هـم جـام جم است
گــر چـه مـاهـان دو عـالـم قـامـت آرایی کنند
قــامـت هــر مــه رخــی انــدر مقــام او خــم است
از دل ذرات جـوشـد مـهـر او تـا کهکشـــــان
مهــر مــادر هــم ز دریــایش بُروز یک نم است
در دلت الیـــــار! از او باشد نشـانی تابناک
حلقـه ی دل را نشــان مِهــر دلبــر خاتــم است