ای گل

ای گل زچه می خنـدی
چون ترک سمـرقندی
دل مــی بــری از جانم
گویـم به چه ترفنــدی
در زیــر قبــای خـــود
خار از چه تو می بندی
درغــارت دل، گـــویم
الحـق که هنـرمنــدی
با خــار، تــو را، پرسم
باشــد ز چـه، پیوندی
پـاسخ به دل و جانم
اینگــونه بگــوینــدی
از حکمـت و زیبــایی
گــویـا که برآینـدی
با تلخــی خـــارت هم
شیــرین تر از قنــدی
در ساقـــه ی هستی تو
چون رشتـه ی آوندی
بـر حقّــه ی زیبـــایی
حقّــا کـــه خداونـدی
نیش تو مرا نوش است
خوردم به تو سوگندی
بر جــان بخـرد الیـــار
خـار از سر خـرسندی