مادر

در عـالــم مهر و وفــا اخترنشــانی مـــادرم
چون بر زمین زندگی، چون آسمانی مـادرم
عمــری شــدی آبستــن بـار تبــار جــان من
تا بـر کـویـر زندگـی، گـل برنشــانی مادرم
روزی در آغوشت بدم بی دست و پا و بی زبان
هم دست و پا بودی مرا؛ هم همزبانی مادرم
بر پـای فرزنـدی چو من، درّ جـوانــی داده ای
اندر پی ام در پیری ات هم، پاکشانی مادرم
بس خـارها بر چیده ای از پیش پایم هر زمـان
بر جایشان بنشانده ای گل هر زمانی مادرم
گــردان غــم در زنــدگـی گر نیزه بارانم کند
همچــون سپـر آماج هر تیغ و سنانی مادرم
کــوه مصــایب را نـوردیدی تو عمری بهر من
تـا از فـرازش هیبتــی بر مـن رسانی مادرم
هر ادعـای مهـر را، آیینــه بـاشــد مــادری
هــر مه رخــی را سمبــل ابروکمـانی مادرم
توصیــف رویت را ســزد کلــکی ز نقـاش ازل
هر گونه توصیفت کند؛ الحــق چنانی مادرم
بـی غــم نبـودی درجهان از جانب الیـــار خود
بینــم تــو را در آخرت، با غم نمانی مادرم