آفت دین

آفت از ابــر ریــا بــارد ســر گلـزار دین
واعـظ ناخـالــصی گـردد اگر سـردار دیـــن
واعـظ ار غافــل ز مغـز دفتر ایمان و دین
گـوهــر ایمــان فروشــد بر سر بــازار دین
شیخ ظاهر بین و ظاهر ساز و حراف چموش
آورد با نــام ایمــان فتنــه انـــدر کــار دین
دینمـداران گر ننـوشند از شراب معرفت
هــر کسـی با تیـغ پندارش رود پیکــار دین
با نقــاب دین اگـر عـابد رود در کــام زر
کــی توانــد تــا به منــزلگه رسـاند بار دین
بـزم دیـن آرایـد ار با پرده ی پندار، کس
خشت خامی هم نهد کی می شود معمار دین
عالـم بـی بهـره از بـوی عمل در کـار دین
همچــو زالــویـی بود بر پیکــر بی خار دین
نـوری از اخلاص و عرفان در دل الیــار نه
ای خـدا! تا جان برد در سایـه ی دیـوار دین