شماره ۵۰

دشمن ار پیرهن دوست بپوشد؛ چه کنم !؟
من چه سان گیرم از او صولتِ مامِ وطنم ؟
شمع بیداری جان و محک و خنجرِ خون
طلبم تا ز رُخش پرده ی تزویر کَنم