سکینه

هستی سکینه! تو همراه و همسرم
روحی به جان من و من چو پیکرم
شادی به خانه مرا از چراغ توست
با بقچه ای زِ صفا آمدی بَرم
چون نو گلی که خدا داده دست من
از روی حکمت و تدبیر و از کرم
« محسن » به خانه ی دل، روزنی گشود
آمد « محمّد » و شد تاج ، بر سرم
کردی مُزَیّنم از این دو گل پسر
اکنون به فکر جمالی زِ دخترم
با تو، سکینه! دلم بندِ زندگی است
بی رویِ تو، به جهان ، بیدِ بی برم
گه بوده ای تو مرا، سنگ صبر و حلم
گه بوده ای تو مرا، جای مادرم
یا رب! چنانکه به دنیا سکینه بود
با وی جهانِ دگر هم بپرورم
اِلیار را به جمالش، تو داده ای
آرامشی که بدان بال، می پرم
تقدیم به همسر عزیزم، خانم سکینه گل محمّدنژاد