رباعی شمارهٔ ۱۶

چون کشته ببینی‌ام، دو لب گشته فراز
از جان تهی این قالب فرسوده به آز
بر بالینم نشین و می‌گوی بناز:
کای من تو بکشته و پشیمان شده باز