خانه
صفحهاصلی
شاعران
عطار
مصیبت نامه
بخش بیست و هشتم
اشتراکگذاری
×
اشتراک گذاری
تلگرام
توییتر
فیسبوک
الحكایة و التمثیل
صوفئی میرفت و جانی پرغمش
پای بازی زد قفائی محکمش
چون قفای سخت خورد آنجایگاه
کرد آن صوفی مگر از پس نگاه
مرد گفت از چه ز پس نگرندهٔ
کاینت باید خورد تا تو زندهٔ