غزل شمارهٔ ۱۶۹۹

خیال زلف‌ که واکرد راه در زنجیر
که عجز نالهٔ ما کنده چاه در زنجیر
به محفل تو که غیرت ادب‌پرست حیاست
ز جوهر آینه دارد نگاه در زنجیر
چو نرگس تو که مژگان‌ کمند آفت اوست
کسی ندید بلای سیاه در زنجیر
شبی‌ که موج‌ سرشکم به قلب چرخ‌ زند
برد تپیدن سیاره راه در زنجیر
ز بسکه حلقهٔ داغم به دل هجوم آورد
تپش به دام وطن ‌کرد آه در زنجیر
به هر شکن ‌که ز گیسوی یار می‌بینم
نشسته است دلی بیگناه در زنجیر
نفس نجسته ز دل صورخیز حسرتهاست
صداکه دید به این دستگاه در زنجیر
به دور خط تو آزادگی چه امکان است
شکسته است دو عالم نگاه در زنجیر
به دستگاه سپهرم فریب نتوان داد
شکست نالهٔ مجنون‌ کلاه در زنجیر
چو موج‌ آینهٔ مستی‌ات گرفتاری‌ست
ز خود نجسته رهایی مخواه در زنجیر
ز ریشهٔ دم تسلیم می‌تپد بیدل
نهال‌ گلشن ما تا گیاه در زنجیر