ای مگس!

ای مگس‌، ای دشمن نوع بشر
ای همه از عقرب و افعی بتر
در ره و در خانه و صحرا و باغ
موجب دردسر و موی دماغ
قصهٔ پتیاره و مرگ سیاه
قصهٔ تست ای عدوی کینه‌خواه
تاخته ناگه ز سوی آسمان
آخته بر صحت و امن و امان
آمده بی رخصت و پوزش ز در
بر سر هر مسندی افشانده پر
در شده بی‌رقعهٔ دعوت بخوان
خورده و برخاسته پیش از کسان
وز ره نامردمی و کین و قهر
بر سر هر طعمه‌ای افشانده زهر
رفته سوی مزبله و آلوده‌پای
آمده بر سفرهٔ خلق خدای
ریسته از پرخوری و کرده قی
کرده قی از بهر چه‌، ناخورده می
این همه پیش من و تو می‌کند
بر سر و ریش من تو می‌کند
ما و تو بگشوده بر این دیو، در
خانهٔ خود ساخته زیر و زبر
لیسد و بوسد لب فرزند ما
چهرهٔ نوباوهٔ دلبند ما
بر سر و دست و تن آن بیگناه
سالک و جوش آرد و زخم سیاه
حصبه و اسهال ره‌آورد او
هر دلی آزردهٔ یک درد او
فتنهٔ بیداری و کابوس خواب
زِر زِر او صیحهٔ دیو عذاب
دشمن اندیشه و خصم خیال
مایهٔ نکبت‌، سر وزر و وبال