شمارهٔ ۳۵۷

مس وجود مرا درد کیمیا باشد
طلای بی غش من درد بی دوا باشد
حصار عافیت من شده است درویشی
دعای جوشن من نقش بوریا باشد
ز آشنایی مردم، گزیده هر کس شد
کناره گیرد ازان سگ که آشنا باشد